شب غمگین شب بارانی و سرد
مرا در غربت فردا رها کرد ...
دلم در حسرت دیدار او ماند
مرا چشم انتظار کوچه ها کرد...
تمام هستی ام بود و ندانست
که در قلبم چه اشوبی به پا کرد...
و او هرگز شکستم را نفهمید
اگر چه تا ته دنیا صدام کرد...
:: بازدید از این مطلب : 213
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0